اخرین دیدار

برای آخرین بار بود که می دیدمش .....

خیلی ناراحت بودم. بغض کرده بود نمی تونست حرف بزنه فقط گفت متاسفم و اشک تو چشمامش نمایان شد. دست کردم تو جیبم یه سیگار گذاشتم رو لبم هنوز سیگارو روشن نکردم با گریه گفت هیچی نشده قولت رو فراموش کردی... منم سیگار رو پرت کردم . گفت باید برم و قبل از رفتن با  مکث گفت دوستت دارم ... دیگه میشد اشک هاشو واضح دید.اینو گفت و رفت.

آره دیگه اونو نداشتم یاد جمله ای افتادم که پشت یه کامیون دیدم

((براستی که زیبا رویان وفا ندارند))    

نظرات 2 + ارسال نظر
بیتا پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 07:39 ب.ظ

خوبه آقا هادی
ولی باید کمی خوش سلیقه باشه
یک جوری باشه که به آدم جذابیت بده
یک چیز جالب
ودوست داشتنی
موفق باشی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 03:48 ق.ظ http://http://www.ydt.persianblog.com/

به خدا همیشه اینطور نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد