چیزها دیدم در روی زمین:
کودکی دیدم ماه را بو می کرد
قفسی بی در دیدم که در آن روشنی پرپر میزد
....
مسجدی دور از آب
قاطری دیدم بارش (انشا)
اشتری دیدم بارش سبد خالی (پند و امثال)
....
من قطاری دیدم فقه میبرد و چه سنگین میرفت
من قطاری دیدم سیاست میبرد (و چه خالی میرفت)
....
(به یاد سهراب سپهری)
............................................
چه سخت است از عشق سخن گفتن
و از لحظه ای که عاشق شدم
واز زیبایی عشق گفتن
و دوباره حرفهایت را
در تنهایی زمزمه کردن
و گریستن
به اندازه باران شب خداحافظی
کاش دروغ باشد آنچه تو به من گفتی
و آنچه من با چشمان گریانم دیدم
و دگر هیچ نگفتم و صدای لرزانم را
از تو پنهان کردم تا مبادا
غصه هایم را بفهمی
و غمگین شوی
چون دوستت داشتم
اما تو
باز هم مرا راندی
مرا با آنهمه غمی که داشتم
و گل یاسی که به تو داده بودم را به آب انداختی
آب هم آن را به دریا برد
تا غروب آفتاب را روی امواج ببیند
کاش میدانستی
من هم غروب دارم
و گویا
تو می خواهی آن را ببینی
اما من
باز هم دوستت دارم