داستانی خواهم نوشت .

داستان عشقی که از بوسیدن شرم داشت و معنای جدایی را مرگ می دانست

داستان عشقی که پروانه بود و در آتش شمع معشوقش می سوخت

و احساس می کرد زنده است چون حرارت شمع را می فهمد .

داستان عشقی که من بودم !

و او که باید می ماند و رفت ...

او که معنای دیگری فهمید از جدایی

او که تو بودی ...

تو ...

داستانی خواهم نوشت از ما که امروز من و توایم


نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 14 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 09:40 ب.ظ http://http://hypnosis.blogfa.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد